Categories: شعر

شعرهایم همه ارزانی تو

من ز اوزان عروضی کلام ,
هیچ نمی دانستم
شعر نمی فهمیدم
عشق نمی فهمیدم
برق آن چشم سیاه تو ,
مرا
شاعر کرد

دل من پر شد از احساس بلوغ
و تب خواستن تو ,
در دفتر من
غوغا کرد

تو غزل بودی مرا
قافیه از راه آمد
شور این دل بستن
رنج عاشق گشتن
شد ردیف شعرم

همه از تو گفتم
همه از تو خواندم
همه از چشم سیاه تو ,
که ترانه می ساخت
هر نگاهی از تو
معجزه ها می کرد
عاشقانه می ساخت

من ز تو آموختم
من ز تو فهمیدم
پیش از این شعر نمی دانستم
پیش از این عشق نمی فهمیدم

این همه شعر و غزل
همه از رخصت چشمان تو بود
که چنان چون مهتاب
در شب تاریک من ,
نور می ریخت

شعرهایم ,
همه ارزانی تو
همه ارزانی آن چشم سیاه
که مرا شوق سرودن بخشید
شعرهایم ,
همه ارزانی تو
همه ارزانی آن چشم سیاه
که مرا شاعر کرد .

اکبر درویش . سال 1392

 


akbar darvish

Share
Published by
akbar darvish

Recent Posts

سوره ای دیگر

  سوره ای دیگر   .شمس حقیقت ،در کدام سیاه چالهگرفتار شدکه دیگر فصل ها…

1 سال ago

یکنفر باید باشه

  یکنفر باید باشه   یکنفر باید باشه که حرفامو گوش بکنهآتیشی که در درون…

1 سال ago

بهار آمد

  بهار آمد   چشمانت را که باز کردی ، همه جا پر از گل…

1 سال ago

صدای تو

  صدای تو   خدا را صدا زدمصدای تو را شنیدم !!باور نمی کنی ؟گوش…

1 سال ago

شرقی غمگین

  شرقی غمگین   من آن شرقی غمگینی هستمکه هر روز عاشق می شومو هر…

1 سال ago

استفراغ

  استفراغ   ( باز سازی شعر تهوع )چون پیرمرد سیفلیس گرفته ایلنگ لنگان خودش…

1 سال ago