Categories: کوتاه گویی

شعرهایی کوچک برای مردمانی بزرگ

1
خواب را
فهمیدم
بیداری چگونه است !؟

2
دریغا ,
نشناختیم
شب را
که در هیبت روز درآمده بود !!

3
با چشم بسته ,
نگاه کردم
کاش چشم هایم
باز بود
داستان گونه ای دیگر تمام می شد …

4
از چاله درآمدن را ,
باور کردم
اما ,
در چاه افتادن
این را چگونه باور کنم !؟

5
چاله ها …
چاه ها …
همه را تجربه کرده ام
اکنون ,
تجربه ای تازه باید
کاشف فروتن این تجربه ی تازه هستم .

6
اعتماد کنم ؟
اما چگونه
وقتی که دزدها هم ,
با چراغ می آیند !!

7
تمام درد من ,
از اعتقادی ست
که تارهای خرافه
بر دور آن تنیده شده بود
و مرا نیز در تار انداخت !!

8
هراس های مان را ,
هرشب ,
با خود می بریم به خواب
امیدهای مان را ,
آیا هر صبح
بیدار می شویم !؟

9
آن چه آموخته بودیم
در حصار جهالت ,
به کارمان نیامد
اکنون آیا ,
تجربه های مان ,
رهگشای راه مان خواهد شد !؟

10
آگاه که نباشیم ,
آزادی ,
دری ست که
به زندانی دیگر باز می شود …

11

فکرهای آگاه
می دانی
مشت های گره کرده را ,
امنیتی هستند
تا آبدیدگی !؟

12
یا همه ,
در چنگ احساسات
یا همه ,
برده ی عقل
کی سرود تعادل
بر لب های ما آواز خواهد شد !؟

کوتاه گویی های سال 1391

akbar darvish

Share
Published by
akbar darvish

Recent Posts

سوره ای دیگر

  سوره ای دیگر   .شمس حقیقت ،در کدام سیاه چالهگرفتار شدکه دیگر فصل ها…

1 سال ago

یکنفر باید باشه

  یکنفر باید باشه   یکنفر باید باشه که حرفامو گوش بکنهآتیشی که در درون…

1 سال ago

بهار آمد

  بهار آمد   چشمانت را که باز کردی ، همه جا پر از گل…

1 سال ago

صدای تو

  صدای تو   خدا را صدا زدمصدای تو را شنیدم !!باور نمی کنی ؟گوش…

1 سال ago

شرقی غمگین

  شرقی غمگین   من آن شرقی غمگینی هستمکه هر روز عاشق می شومو هر…

1 سال ago

استفراغ

  استفراغ   ( باز سازی شعر تهوع )چون پیرمرد سیفلیس گرفته ایلنگ لنگان خودش…

1 سال ago