آه چه خوابی دیدم از دست نوشته های : ( در سایه ی ارتداد ) آه چه خوابی…
نمی بینی ؟ از چه تو می پرسی که چرا غم دارم نمی بینی شوق را در دلم…
قصه ی هستی من دفتر هستی خود باز کردم سرزمینی خشک و ویران دیدم نه ز آفتاب و…
غزل خراباتی سگ زنجیری این زندگی لعنتی ام داِغ نفرین فلک خورده به پیشانی من تو غبار گمشده…
لعنت خدا بر می توان خود را ، به خر بودن تظاهر کرد یا چو سگ ، موس…
اینک از پای فتاده شزر بیشه های سرسبز غرور شیر پر آوازه ی جنگل و رود شیر غران…
از تو داغی عشق تو رو رو تنم حس می کنم همچو خورشید شده ام پر غرور تکیه…
دلیل عصیان از دست نوشته های : ( در سایه ی ارتداد ) پرسیدند شیطان را…
در شهر در شهر کدام غریب است چون من بر صلیب است از عشق و شور و شادی همیشه…
در اینک خسته بودم خسته در هراس و سوختن تشنه در دشتی خشک در افول و مردن منانده…