Categories: شعر

شعرهای بی نقاب

1

و نقاب ها ,
چه دلفریب ,
چهره ی ما را پنهان می کنند …

گرگ ها ,
میش دیده می شوند !!

2

چیزهایی هست
که مپرس
چیزهایی هست
که مبین
چیزهایی هست
که نفهم

من پرسیدم و دیدم و فهمیدم
اکنون زندگی ,
صلیبی شده است که هماره
بر دوش حمل می کنم .

3

آیا باز
صدای یک خروس نابهنگام
سکوت این شب تاریک را ,
خواهد شکست !؟

زبان خروس ها
انگار خفقان گرفته است !

4

یک …
دو …
سه …
آماده ,
شلیک …

مادرم باور داشت
که من حتی
یک آخ نخواهم گفت

5

اکنون
دست در حلق خود فرو کنیم
و بالا بیاوریم
تمام آن چه را
این سال ها
در باورهای مان
با ولع
نشخوار کرده ایم

6

ما بر عکس قدم بر می داشتیم
آب سربالا می رفت و
قورباغه ها
ابوعطا می خواندند
و رودها ,
باتلاق را دریا می پنداشتند !!

اکبر درویش . خرداد سال 1393

akbar darvish

Share
Published by
akbar darvish

Recent Posts

سوره ای دیگر

  سوره ای دیگر   .شمس حقیقت ،در کدام سیاه چالهگرفتار شدکه دیگر فصل ها…

1 سال ago

یکنفر باید باشه

  یکنفر باید باشه   یکنفر باید باشه که حرفامو گوش بکنهآتیشی که در درون…

1 سال ago

بهار آمد

  بهار آمد   چشمانت را که باز کردی ، همه جا پر از گل…

1 سال ago

صدای تو

  صدای تو   خدا را صدا زدمصدای تو را شنیدم !!باور نمی کنی ؟گوش…

1 سال ago

شرقی غمگین

  شرقی غمگین   من آن شرقی غمگینی هستمکه هر روز عاشق می شومو هر…

1 سال ago

استفراغ

  استفراغ   ( باز سازی شعر تهوع )چون پیرمرد سیفلیس گرفته ایلنگ لنگان خودش…

1 سال ago