Categories: ترانهشعر

شکایت

ز دست دل کنم هر دم شکایت
که سوز عشق او گشته حکایت
منم ورد زبون دشمن و دوست
ندارم هیچ کجا روی اقامت

مرا عشق تو مجنون کرده ای یار
جیگر خون و پریشون کرده ای یار
شده چون دشمن جونم نگاهت
مرا مفتون و دلخون کرده ای یار

مگر تو قاتل جون من استی
که رفتی با رقیب من نشستی
شدی سنگی و قلب من چو شیشه
زدی تو شیشه ی قلبم شکستی

بابا طاهر به بین که یار نیومد
عزیز و محرم اسرار نیومد
بیا با هم کنیم مرثیه ها سر
که رفت آن بی وفا دلدار نیومد

اکبر درویش . آذر ماه سال 1392

akbar darvish

Share
Published by
akbar darvish

Recent Posts

سوره ای دیگر

  سوره ای دیگر   .شمس حقیقت ،در کدام سیاه چالهگرفتار شدکه دیگر فصل ها…

1 سال ago

یکنفر باید باشه

  یکنفر باید باشه   یکنفر باید باشه که حرفامو گوش بکنهآتیشی که در درون…

1 سال ago

بهار آمد

  بهار آمد   چشمانت را که باز کردی ، همه جا پر از گل…

1 سال ago

صدای تو

  صدای تو   خدا را صدا زدمصدای تو را شنیدم !!باور نمی کنی ؟گوش…

1 سال ago

شرقی غمگین

  شرقی غمگین   من آن شرقی غمگینی هستمکه هر روز عاشق می شومو هر…

1 سال ago

استفراغ

  استفراغ   ( باز سازی شعر تهوع )چون پیرمرد سیفلیس گرفته ایلنگ لنگان خودش…

1 سال ago