Categories: ننویسندگی

صادقانه

ننویسندگی :

موندم تو این داستان این چه قضیه ایه که دیگران باید درباره ی آدم حرف بزنند و یا خوب بگویند و یا قضاوت کنند . مگر دیگران چقدر درباره ی آدم می دانند . خوب , هر کسی خودش را بهتر از دیگران می شناسد و آدم شاید بتواند سر دیگران را کلاه بگذارد و به آن ها دروغ بگوید ولی سرخودش را که دیگر نمی تواند کلاه بگذارد و به خودش دروغ بگوید !
هر چند , این روزها دیگه , خیلی ها سر خودشان را هم کلاه می گذارند و به خودشان هم دروغ می گویند و با ماسک و نقاب زندگی می کنند .
بگذریم ….
بعضی از دوستان درباره ی من گاهی پرسش هایی می کنند و درباره ی نوشته هایم .. من خودم هم مانند نوشته هایم هستم بدون ماسک و نقاب و ساده و بی پیرایه .. سعی می کنم مانند رود جاری باشم و زلال و ….درست است که وارد میانسالی شده ام اما هنوز هم خودم را یک پسرک پانزده شانزده ساله می دانم و شاید این چند سالی که کارم و زندگی ام و همه چیزم نوجوانان شده اند من هم مانند آن ها شده ام . هر سال زمان تولدم می رسد به آن ها اعلام می کنم که چهارده سالم تمام شده است و وارد چهارده سالگی شده ام . نصف بیشتر روزهای من با بچه ها می گذرد با آنها حرف می زنم .. به مشکلاتشان گوش می کنم ..سعی می کنم مرهمی بر دردهای شان باشم . با آنها به پارک می روم .. استخر می روم و خلاصه زندگی ام مانند آن ها شده است .. با هم بازی می کنیم ..با هم شوخی می کنیم ..باهم می خندیم و با هم گریه می کنیم و همه ی این ها باعث شده است من هم خودم را از آن ها بدانم و کاری کنم که آن ها این فاصله ی سنی را احساس نکنند .
سعی می کنم صادقانه و عاشقانه دوستشان بدارم و خوشحالم دارم کاری انجام می دهم که فقط بچه ها مرا می بینند و احساس تایید طلبی و دیده شدن و ثشویق و همه چیز را در خودم کشته ام و همین که می بینم این نوجوانان چه در شهر خودم و چه در شهرهای دیگر که یا به شهرشان می روم و یا حتی ندیمشان اما با تلفن با من تماس هستند چقدر مرا دوست دارند همین زندگی را برای من زیباتر ساخته است و تنها آرزویم یاددادن مهارت های زندگی به این نوجوانانی که در معرض آسیب های اجتماعی هستند و دور نگداشتن آن ها از خطرات و آسیب ها می باشد و خوشحالم که در حد توان خودم موفق بوده ام . و همین برای من کافی ست . نه در پی نام هستم و نه در پی مقام و نه حتی در پی نان ….وهمه ی داروندارم قلبی ست که صادقانه به فرزندان این مرزوبوم عشق می ورزد .
باقی ….برقرار باشید .

عکس در پارک فدک تهران . 5 شنبه سوم امرداد ماه

akbar darvish

Share
Published by
akbar darvish

Recent Posts

سوره ای دیگر

  سوره ای دیگر   .شمس حقیقت ،در کدام سیاه چالهگرفتار شدکه دیگر فصل ها…

1 سال ago

یکنفر باید باشه

  یکنفر باید باشه   یکنفر باید باشه که حرفامو گوش بکنهآتیشی که در درون…

1 سال ago

بهار آمد

  بهار آمد   چشمانت را که باز کردی ، همه جا پر از گل…

1 سال ago

صدای تو

  صدای تو   خدا را صدا زدمصدای تو را شنیدم !!باور نمی کنی ؟گوش…

1 سال ago

شرقی غمگین

  شرقی غمگین   من آن شرقی غمگینی هستمکه هر روز عاشق می شومو هر…

1 سال ago

استفراغ

  استفراغ   ( باز سازی شعر تهوع )چون پیرمرد سیفلیس گرفته ایلنگ لنگان خودش…

1 سال ago