البته ما اگزیستانسیالیست ها (!)
موافقیم که بگوییم همه چیز در ذات خودش گه آلود است و آدم باید همیشه مکافات لگن مدفوع را تحمل کند . اما همانطور که پیش از این هم اشاره کردم در هر حال تفاوتی هست میان لگن یک هتل مجلل و این خلاهای عمومی گثیف قحبه خانه ی ما که همیشه در خطر انفجار است !
با این که می دانم که هر کجا بروم چه چیزی انتظارم را می کشد با این حال نمی توانم جلوی میل شدیدم را بگیرم به فرار از این جهنم و گم و گور کردن خودم در جنگل های دست نخورده یا در میان وحشی های آفریقایی یا حتی بهتر , در یک اردوگاه محکومان به اعمال شاقه ( این مطمئن تر است ) به شرط این که این سوراخی را ( با وجود ضعف من برای همجنسگرایی ) یکسره ترک کنم و این کابوس را برای همیشه فراموش کنم . افسوس ! که نیرو و پول و بسیاری چیزها لازم است که من ندارم .
مسئله این نیست که زندگیم را دوباره بسازم . وقتی که آدم زندگی نکرده باشد و همیشه زندگی حیواناتی را کرده باشد که شکارچیان را در تعقیب خود دارند دوباره ساختن چی ؟ نه , به زحمتش نمی ارزد ! روزی که از در این دوزخ دانته ای پا به درون گذاشتم هر امیدی را از دست دادم ( در این جا به هیچ نماد جنسی نظر ندارم ) . تصمیم گرفته شده است : باید در این منجلاب گه دست و پا زد تا نفرت زندگی خفه مان کند . در ” بهشت گمشده ” , ملک جبرائیل به آدم می گوید ” Despair and die ” : نومید باش و بمیر ” یا چیزی از همین دست . با این وجود کمی قضا و قدری شده ام . بیش از آن از همه چیز دلزده ام که کمترین کوششی بکنم ! باید گه گرفتگی را تا آخر کشید !
قطعا در جریان وقایع اخیر هستی … مثل همیشه گه و گند سرود پیروزی خود را سر داده است . این هم یک فکری : اگر دانشمندی , روانشناسی بخواهد درباره ی زشت ترین اشکال بیحیایی , بلاهت , حفارت , هرزگی , رذالت و خود گنده بینی مطالعه ای جدی بکند باید بیاید و در این جا مستقر شود تا محیرالعقول ترین پدیده ها را ثبت کند .
خلاصه , بازی بدی سر ما در آوردند . حقمان هم همین بود : همه ی این جنبش های سوسیالیست _ لیبرالیست _ افیونی _ ابن الوقتی به شکل اسفناکی شکست خوردند ….
گاوها , خوک ها , و جوجه ها خداحافظ ! چه بهتر ! لااقل دیگر توهمی نمانده ! همه چیز مثل روز روشن است : باید گه را مزه مزه کرد …..
از نامه های صادق هدایت به حسن شهید نورائی
اکبر درویش . 1391/1/19 . سالروز از دست رفتن صادق هدایت