Categories: ترانه

طعمه


توی فصل باختن اومدم من دنیا
اومدم بی همزاد اومدم بی فردا
تا که در این هستی نقش شومی باشم
با شکست و تهدید همدل و همپا شم

اومدم تا محنت خانه اش را یابد
تا که یاس و خفت در دل من خوابد
تا که در این هستی به افول معنا شم
بی رفیق بی همدرد خسته و تنها شم

اومدم تا مرگ را آرزویش سازم
تا فنا گشتن را من کنم آوازم
تا که در این هستی دغدغه را خوانم
اضطراب را معنی بی من خویش مانم

اومدم ای دردا بی کس و بی مولا
نه خدا یارم بود نه دریغا دنیا
تا که در این هستی من ز پای افتادم
همه بود خویش را در سر هیچ دادم

اومدم چون دنیا طعمه اش را می خواست
طعمه اش من بودم طعمه ای بی چشمداشت
اومدم من دنیا چه غریب و تنها
نه خدا یارم بود نه دریغا دنیا

اکبر درویش . 1365

akbar darvish

Share
Published by
akbar darvish

Recent Posts

سوره ای دیگر

  سوره ای دیگر   .شمس حقیقت ،در کدام سیاه چالهگرفتار شدکه دیگر فصل ها…

1 سال ago

یکنفر باید باشه

  یکنفر باید باشه   یکنفر باید باشه که حرفامو گوش بکنهآتیشی که در درون…

1 سال ago

بهار آمد

  بهار آمد   چشمانت را که باز کردی ، همه جا پر از گل…

1 سال ago

صدای تو

  صدای تو   خدا را صدا زدمصدای تو را شنیدم !!باور نمی کنی ؟گوش…

1 سال ago

شرقی غمگین

  شرقی غمگین   من آن شرقی غمگینی هستمکه هر روز عاشق می شومو هر…

1 سال ago

استفراغ

  استفراغ   ( باز سازی شعر تهوع )چون پیرمرد سیفلیس گرفته ایلنگ لنگان خودش…

1 سال ago