Categories: شعر

عاشقانه

عاشقانه

بوی دریا می آید

وه چه زیبا می آید !

عشق را آموخته ام

تجربه کرده ام

و تو را دوست می دارم

من دلم می خواهد که تو را ،

سخت در آغوش بگیرم

هر دو عریان باشیم

هر دو پنهان باشیم

یک باشیم

یکی باشیم

و تمامیت سرود عشق را ،

در تو جاری سازم

در تو تکرار سازم

تا که احیا شویم

تا که ارضا شویم

در کنار من باش

هم تبار من باش

عشق را ارزانی کن

لحظه ها کمیابند

خوب و جاودانی کن

لحظه های عشق را

لحظه های حال را …

اکبر درویش . ۲۴ اردیبهشت ماه سال ۱۳۷۸ تنکابن

عاشقانه
شعری عاشقانه که در سال 1378 در تنکابن سروده شده است
اگر تمایل دارید و شعرهای مرا دنبال می کنید می توانید مرا در اینستاگرام و توییتر و یوتیوب و بلاگر و لینک این و پین ترست و فیسبوک دنبال کنید . و می توانید نظرات و انتقادات خود را در زیر با ما در میان بگذارید . با سپاس

akbar darvish

Recent Posts

سوره ای دیگر

  سوره ای دیگر   .شمس حقیقت ،در کدام سیاه چالهگرفتار شدکه دیگر فصل ها…

1 سال ago

یکنفر باید باشه

  یکنفر باید باشه   یکنفر باید باشه که حرفامو گوش بکنهآتیشی که در درون…

1 سال ago

بهار آمد

  بهار آمد   چشمانت را که باز کردی ، همه جا پر از گل…

1 سال ago

صدای تو

  صدای تو   خدا را صدا زدمصدای تو را شنیدم !!باور نمی کنی ؟گوش…

1 سال ago

شرقی غمگین

  شرقی غمگین   من آن شرقی غمگینی هستمکه هر روز عاشق می شومو هر…

1 سال ago

استفراغ

  استفراغ   ( باز سازی شعر تهوع )چون پیرمرد سیفلیس گرفته ایلنگ لنگان خودش…

1 سال ago