روح من , همواره در حسرت نجات , در التهاب فرار از پس این پنجره , در برابر پرتو مرموزی که به درون می تابد , نشسته است . روح من , بی قرار گریز است از این زمین پست از این تبعیدگاه روح من , تشنه ی نجات است از این زندان که به فریب هیچ رنگی , بدان دل نمی بندد و به هیچ نیرنگی در آن آرام نمی گیرد .