Categories: ترانه

فصل بد یومن

فصل بد یومن
*******
تند بادی در گرفت زندگیمو سیل برد
فصل بد یومنی بود صورتم سیلی خورد
شدم آواره در کوچه های وحشت
فصل بد یومنی بود فصل تلخ ظلمت
گونه هام سیلی خورد دل توی محبس مرد
من اسیر و مانده نفسمو خواری برد
ناتوان ایستادم خسته و بی همدرد
چهره ها را دیدم پر ز کین و نامرد
خنجر خونی بود توی دست یاران
از چه امید بستم من به این بی دردان ؟
آه ز پای افتادم دیگه هیچ راهی نیست
همه راه ها بسته ست رفتن حرفی واهی ست
فصل بد یومن من فصل مرگ عشق است
دل بی پیرایه م توی این فصل بشکست
از چه باز می خوانم این چنین پر ایمان
من نمی دانم خود آتشی هست در جان
فصل بد یومنی هست اما من می مانم
تا که شاید روزی باز شود زندانم
در حریق این فصل زندگیم از دست رفت
گر چه چون جبری بود دل من پابست رفت
akbar darvish

Share
Published by
akbar darvish

Recent Posts

سوره ای دیگر

  سوره ای دیگر   .شمس حقیقت ،در کدام سیاه چالهگرفتار شدکه دیگر فصل ها…

1 سال ago

یکنفر باید باشه

  یکنفر باید باشه   یکنفر باید باشه که حرفامو گوش بکنهآتیشی که در درون…

1 سال ago

بهار آمد

  بهار آمد   چشمانت را که باز کردی ، همه جا پر از گل…

1 سال ago

صدای تو

  صدای تو   خدا را صدا زدمصدای تو را شنیدم !!باور نمی کنی ؟گوش…

1 سال ago

شرقی غمگین

  شرقی غمگین   من آن شرقی غمگینی هستمکه هر روز عاشق می شومو هر…

1 سال ago

استفراغ

  استفراغ   ( باز سازی شعر تهوع )چون پیرمرد سیفلیس گرفته ایلنگ لنگان خودش…

1 سال ago