قرصی پیر
قرصی پیر ،
از کوچه گذشت تا ،
به خیابان رسید
نگاهی به اطراف انداخت
نگاهش به خیابان غرق در کثافت ،
و جوی های غرق در لجن ،
و …
از خیابان گذشته ،
به آن سوی خیابان که رسید ،
وارد کوچه ای بن بست شد
نگاهی به اطراف انداخت
جز چند سگ ولگرد ،
جز چند معتاد در چرت فرو رفته ،
و یکی دو زن هرزه ی از کار افتاده ،
هیچ چیز ندید .
به روی پلکان درب خانه ای قدیمی نشست
سیگار اشنویی آتش زد
و پکی عمیق به سیگار زد
چند پک عمیق دیگر …
لحظهای به فکر فرو رفت
غرق در دریای اندیشه شد
در خیال با خود می گفت :
– چرا فقط پنج قرص برای ده ساعت !؟
من نشئگی ی همیشه گی می خواهم
من از دنیا بیزارم
هیچ کس درد مرا حس نمی کند
هیچ کس به من محبتی نکرده است
تنها فقر و بدبختی ،
سهم من از این دنیا بوده است
باز غرق در فکر و خیال شد .
قرصی پیر ،
با تاسف سری تکان داد
دست به جیب لباس پاره و وصله وصله اش برد
ته جیبش را با وسواس جستجو کرد
قرص های اسپرس،
با آن سفیدی ی مسخره ی شان ،
در دست او نمایان شدند
یک …
دو ….
سه …
چهار …
پنج …
بیست عدد بودند .
قرصی پیر ،
زیر لب گفت :
– یا نشئگی ی همیشه گی !
و قرص ها را بی درنگ بلعید .
لحظه ها در پشت سر یکدیگر ،
به سرعت می گذشتند
و …
قرصی پیر ،
به خواب فرو رفته بود
به خواب ابدی !
اکبر درویش . ۹ آذر ۱۳۵۱ – کرج
قرصی پیر و داستان تلخ زندگی و اعتیاد و معتادانی که به بن بست رسیده اند !
اگر تمایل دارید و شعرهای مرا دنبال می کنید می توانید مرا در اینستاگرام و توییتر و یوتیوب و بلاگر و لینک این و پین ترست و فیسبوک دنبال کنید . و می توانید نظرات و انتقادات خود را در زیر با ما در میان بگذارید . با سپاس