Categories: شعر

قصه را از نو بنویسید

دست من
کوتاه
ار آسمان و
از زمین

دیگر
نه دست خدا
می گیردم دست
نه بر روی زمین
پلی برای عبور هست !

همه جا سیاهی
همه جا گرداب
همه جا مرداب
و دست های نامهربان ناتوانی
و لبخندهای موذیانه ی یاس
و آواز بی پایان دوره گرد شکست

قصه را از نو بنویسید
یکی نبود
و یکی نبود
حتی خدا هم نبود
تنها یک مغاک دهشتناک
دهان گشادش را گشوده بود
تا ببلعد
پایان یک آغاز را

و سراب بود
سراب …
سراب …

راست است
قصه ی ما به سر رسید
اما کلاغ قصه ی ما
هیچ گاه
به خانه اش نرسید !!

اکبر درویش . 28 دی ماه سال 1393

akbar darvish

Share
Published by
akbar darvish

Recent Posts

سوره ای دیگر

  سوره ای دیگر   .شمس حقیقت ،در کدام سیاه چالهگرفتار شدکه دیگر فصل ها…

1 سال ago

یکنفر باید باشه

  یکنفر باید باشه   یکنفر باید باشه که حرفامو گوش بکنهآتیشی که در درون…

1 سال ago

بهار آمد

  بهار آمد   چشمانت را که باز کردی ، همه جا پر از گل…

1 سال ago

صدای تو

  صدای تو   خدا را صدا زدمصدای تو را شنیدم !!باور نمی کنی ؟گوش…

1 سال ago

شرقی غمگین

  شرقی غمگین   من آن شرقی غمگینی هستمکه هر روز عاشق می شومو هر…

1 سال ago

استفراغ

  استفراغ   ( باز سازی شعر تهوع )چون پیرمرد سیفلیس گرفته ایلنگ لنگان خودش…

1 سال ago