شعر

لعنت خدا بر

 

لعنت خدا بر

 

می توان خود را ،
به خر بودن تظاهر کرد
یا چو سگ ،
موس موس کنان ،
توی خیابان ها به راه افتاد

می توان بر روی یک دیوار
که با خرچنگ قورباغه خطی ،
با ذغال نوشته اند :
لعنت خدا ،
بر پدر و مادر آن کس ،
که در این جا بشاشد ،
بی خیال ایستاد و شاشید
می توان حتی کمی خندید
خندید …
خندید …

می توان حتی تصور کرد
فرض کرد
یا چه می دانم
زندگی ما همین دیوار است
که جملات شیک و نابی ،
بر آن حک شده است

و دریغا ،
افسوس
که کسانی ایستاده
بی خیال از نفرین
بی خیال از دشنام
روی آن می شاشند
مستراح ساخته اند
زندگی ما را
و چه لبخند ملیحی ،
صورت شان را ،
غرق نور ساخته است

می خندند
می خندند
بر دشنام ها
بر نفرین ها
و به تخم چپ شان نیست
چه می آید
بر سر این مردم

بی خیال ایستاده و می شاشند
و خیال می کنند
شاش شان هم ،
تقدس دارد
مرحم هر درد است
دشمن بیماری

زیر لب می خندند
و وردهایی را می خوانند
که در کتاب آب جلق نبات
با طلای ناب ،
باید ذکر شود

در کوچه ی خلوت ما ،
چقدر
بوی شاش می پیچد
و صدای خنده
و صدای شادی
و شتاب کسانی که ،
باید بروند غسل کنند !

اکبر درویش . مرداد ماه سال ۱۴۰۲

اگر تمایل دارید و شعرهای مرا دنبال می کنید می توانید مرا در اینستاگرام و توییتر و یوتیوب و بلاگر و لینک این  و پین ترست و فیسبوک دنبال کنید . و می توانید نظرات و انتقادات خود را در زیر با ما در میان بگذارید . با سپاس بسیار از دوستان همراه و همدرد

 

در نوشتن این شعر و در معرض دید خوانندگان گذاشتن این شعر واقعا مردد بودم اما بالاخره دل به دریا زدم و این شعر را در معرض دید دوستان قرار دهم ... ااگر از کلمات رکیک استفاده شده است پیشاپیش معذرت می خواهم اما فکر می کنم این شعر ارزش خواندن را داشته باشد و حاوی پیامی است که ارزش نوشتن داشته باشد .

akbar darvish

Recent Posts

سوره ای دیگر

  سوره ای دیگر   .شمس حقیقت ،در کدام سیاه چالهگرفتار شدکه دیگر فصل ها…

1 سال ago

یکنفر باید باشه

  یکنفر باید باشه   یکنفر باید باشه که حرفامو گوش بکنهآتیشی که در درون…

1 سال ago

بهار آمد

  بهار آمد   چشمانت را که باز کردی ، همه جا پر از گل…

1 سال ago

صدای تو

  صدای تو   خدا را صدا زدمصدای تو را شنیدم !!باور نمی کنی ؟گوش…

1 سال ago

شرقی غمگین

  شرقی غمگین   من آن شرقی غمگینی هستمکه هر روز عاشق می شومو هر…

1 سال ago

استفراغ

  استفراغ   ( باز سازی شعر تهوع )چون پیرمرد سیفلیس گرفته ایلنگ لنگان خودش…

1 سال ago