Categories: شعر

ما را ” بیان ” کن

ما را ” بیان ” کن
پیامی به روزنامه ” بیان “
که نیامده خیلی زود رفت

در ” بیان ” تو ,
عشق نغمه ی مستانه سر داده است
فراتر از تمام سکوت
پیچیده در زمین و ملکوت …

یاران …
یاران …
می توان امیدوار بود
اکنون که عشق ” بیان ” می شود
و این ایمان برکشیده از قلب ها
حلاج وار ,
جاودان می شود

مرا ” بیان ” کن
ما را ” بیان ” کن
اکنون که بیش از همیشه
نیازمند ” بیان ” شدن هستیم
ما بیان نشده ها
ما …!!؟

اکبر درویش . 1379.2.19 . تهران

akbar darvish

Share
Published by
akbar darvish

Recent Posts

سوره ای دیگر

  سوره ای دیگر   .شمس حقیقت ،در کدام سیاه چالهگرفتار شدکه دیگر فصل ها…

1 سال ago

یکنفر باید باشه

  یکنفر باید باشه   یکنفر باید باشه که حرفامو گوش بکنهآتیشی که در درون…

1 سال ago

بهار آمد

  بهار آمد   چشمانت را که باز کردی ، همه جا پر از گل…

1 سال ago

صدای تو

  صدای تو   خدا را صدا زدمصدای تو را شنیدم !!باور نمی کنی ؟گوش…

1 سال ago

شرقی غمگین

  شرقی غمگین   من آن شرقی غمگینی هستمکه هر روز عاشق می شومو هر…

1 سال ago

استفراغ

  استفراغ   ( باز سازی شعر تهوع )چون پیرمرد سیفلیس گرفته ایلنگ لنگان خودش…

1 سال ago