محکوم

 

شصت و پنج دویست و هفتاد و هشت

صادره از بخش دو تهران

محکوم به زندگی ،

در روزگاری که

شعور و شرف ،

به پشیزی نمی ارزد !

 

اکبر درویش . بهمن ماه سال 1395

محکوم

 

در چه روزگار زشت و پلیدی به دنیا آمده ایم و چه تلخ محکوم به زندگی در این دوران سیاه شده ایم . و به راستی چه می توان کرد وقتی در زندانی به وسعت این دیار زندانی هستی …. چاره ای اما جز زندگی کردن و جنگیدن برای یک زندگی بهتر نیست .. ما اگر چه محکوم به زندگی کردن هستیم اما می توانیم روزگارمون را تغییر دهیم !

 

اگر تمایل دارید و شعرهای مرا دنبال می کنید می توانید مرا در اینستاگرام و توییترو یوتیوب و بلاگرو لینک این و پین ترست و فیسبوک دنبال کنید . و می توانید نظرات و انتقادات خود را در زیر با ما در میان بگذارید . با سپاس

akbar darvish

Recent Posts

سوره ای دیگر

  سوره ای دیگر   .شمس حقیقت ،در کدام سیاه چالهگرفتار شدکه دیگر فصل ها…

1 سال ago

یکنفر باید باشه

  یکنفر باید باشه   یکنفر باید باشه که حرفامو گوش بکنهآتیشی که در درون…

1 سال ago

بهار آمد

  بهار آمد   چشمانت را که باز کردی ، همه جا پر از گل…

1 سال ago

صدای تو

  صدای تو   خدا را صدا زدمصدای تو را شنیدم !!باور نمی کنی ؟گوش…

1 سال ago

شرقی غمگین

  شرقی غمگین   من آن شرقی غمگینی هستمکه هر روز عاشق می شومو هر…

1 سال ago

استفراغ

  استفراغ   ( باز سازی شعر تهوع )چون پیرمرد سیفلیس گرفته ایلنگ لنگان خودش…

1 سال ago