تکیه گاه گریه ی من ای پراز شعر و حکایت
باور بودن من باش با همه عشق و صداقت
سایه باش تو بر سر من توی این غربت تن سوز
دستامو بگیر رهام کن منو از شب اسارت
منو از فصول قحطی تا خود عشق همسفر باش
توی این هجوم ظلمت تن خسته مو سپر باش
رمقی نمونده در من تا ادامه بدم این راه
مرد من ای خوب عاشق آخرین فصل خطر باش
اکبر درویش . اول اردی بهشت سال 1393