شعر

من فراموش نکرده ام

من فراموش نکرده ام

 

پنجره ها ،
بسته شد آیا
وقتی که پرده های ضخیم ،
در وحشیانه ترین هجوم ،
گرفتند روشنی را
از آن وسعت آبی ؟

درها ،
شکسته شد آیا
زمانی که ضربه هایی هولناک ،
فرود آمدند
چون آوار
و بدل شد
هویت شان ،
به میله های سیاه ضخیم ؟

و خیابان ،
که تا بی نهایت بی کران بود
که دیر زمانی ،
با شعله های آتش خود ،
دل های سرد ناامید را ،
حرارت می بخشید
و هر روز ،
راوی قصه ای می شد
برای هزاران بار گفتن
به خواب رفت آیا
تا بپاشد
گرد فراموشی بر حافظه ها
و صدای آن سرود گرمی را ،
که هماره تکرار می شد در دل ها
خاموش کند ؟

من !؟
هیچ چیز نمی دانم
شاید ،
آن معتکف نشسته ای هستم
در میان سرمای کوچه ها
که هنوز دست های سردم ،
با هزار بغض ،
فرا می خواند
هزاران آغوش گرم را
و دست ها را
و صداها را …
اما هنوز ،
کوچ نکرده ام تا دیوانه آباد
تا قرص های آلزایمر را ،
ببلعم
با اشتهایی سیری ناپذیر !

من فراموش نکرده ام
و در خواب های کابوس وارم ،
هنوز بیدار می شوم
تا با باز کردن پنجره ،
برانداز کنم
وسعت خیابان ها را
در انتظار قصه ای
که می شود تکرار کرد
هزاران بار …

من فراموش نکرده ام
روایت می شوند
در حافظه ی من
هر روز هزاران قصه !!

اکبر درویش . ۱۶ بهمن ماه سال ۱۴۰۱

من فراموش نکرده ام

 

امان از فصل خاموشی

فراموشی

فراموشی …

امان از خواستن و اما ،

نخاستن ها

نخاستن ها …

اما من هنوز فراموش نکرده ام !

 

اگر تمایل دارید و شعرهای مرا دنبال می کنید می توانید مرا در اینستاگرام و توییتر و یوتیوب و بلاگر و لینک این  و پین ترست و فیسبوک دنبال کنید . و می توانید نظرات و انتقادات خود را در زیر با ما در میان بگذارید . با سپاس

akbar darvish

Recent Posts

سوره ای دیگر

  سوره ای دیگر   .شمس حقیقت ،در کدام سیاه چالهگرفتار شدکه دیگر فصل ها…

1 سال ago

یکنفر باید باشه

  یکنفر باید باشه   یکنفر باید باشه که حرفامو گوش بکنهآتیشی که در درون…

1 سال ago

بهار آمد

  بهار آمد   چشمانت را که باز کردی ، همه جا پر از گل…

1 سال ago

صدای تو

  صدای تو   خدا را صدا زدمصدای تو را شنیدم !!باور نمی کنی ؟گوش…

1 سال ago

شرقی غمگین

  شرقی غمگین   من آن شرقی غمگینی هستمکه هر روز عاشق می شومو هر…

1 سال ago

استفراغ

  استفراغ   ( باز سازی شعر تهوع )چون پیرمرد سیفلیس گرفته ایلنگ لنگان خودش…

1 سال ago