Categories: شعر

من همچنان پارو می زنم …

من همچنان پارو می زنم

 

هزاران هزار سال
بر دوش کشیده ام
صلیب رنج های این زندگی را
تا باور کنم
آن پسر بچه ای که خدا دستانش را رها کرد
تا در خیابان ها گم شود
من هستم

و من بودم
که خواب دیدم
پیدا شدن رویایی بود که کور شده بود
بی آن که لحظه ای باور کنم

راه را اشتباه رفتم ؟
آری
راه رفتن را نیاموخته بودم
این جاده های پیش رو
یا بن بست بود
یا خیابان هایی بود
که تابلوهای راهنمائی آن را
هرگز هیچ کس به من نیاموخته بود

لب به شکایت باز نمی کنم
جای زخم ها هنوز بر دست ها و پاهای من
هر روز از خون سرخ می شود
و دلم
آن چنان انبار باروت شده است
که انفجار به انفجار
دهان می گشاید
هر روز طوفانی می شود
که جز مصیبت به بار نمی آورد !

لب به شکایت باز نمی کنم
درست است که بسیار فریاد کشیده ام
که خسته ام
که از پای افتاده ام
مرگ را صدا زده ام
ناامیدی را هر روز تلاوت کرده ام
اما باز دوباره
چون روز که از پس شب سرک می کشد
روشن شده ام
و از پای نیفتاده ام

لب به شکایت باز نمی کنم
چراغ های قرمز را می بینی
صبوری پیشه کرده ام
تا سبز شود
حتی اگر همه ی دست ها مرا رها کنند
خود دست های خود را خواهم گرفت

لب به شکایت باز نمی کنم
آموخته ام که زندگی
دریایی طوفانی ست
که اگر لحظه ای پارو زدن را فراموش کنی
اسیر گرداب ها خواهی شد
من همچنان پارو می زنم …

اکبر درویش . 24 خرداد ماه سال 1396

من همچنان پارو می زنم

 

من همچنان پارو می زنم … شعری بلند است که در 24 خرداد ماه سال 1396 سروده شده است و امید که دوستان بپسندند

 

اگر تمایل دارید و شعرهای مرا دنبال می کنید می توانید مرا در اینستاگرام و توییتر و یوتیوب و بلاگر و لینک این و پین ترست و فیسبوک دنبال کنید . و می توانید نظرات و انتقادات خود را در زیر با ما در میان بگذارید . با سپاس
akbar darvish

Recent Posts

سوره ای دیگر

  سوره ای دیگر   .شمس حقیقت ،در کدام سیاه چالهگرفتار شدکه دیگر فصل ها…

1 سال ago

یکنفر باید باشه

  یکنفر باید باشه   یکنفر باید باشه که حرفامو گوش بکنهآتیشی که در درون…

1 سال ago

بهار آمد

  بهار آمد   چشمانت را که باز کردی ، همه جا پر از گل…

1 سال ago

صدای تو

  صدای تو   خدا را صدا زدمصدای تو را شنیدم !!باور نمی کنی ؟گوش…

1 سال ago

شرقی غمگین

  شرقی غمگین   من آن شرقی غمگینی هستمکه هر روز عاشق می شومو هر…

1 سال ago

استفراغ

  استفراغ   ( باز سازی شعر تهوع )چون پیرمرد سیفلیس گرفته ایلنگ لنگان خودش…

1 سال ago