Categories: شعر

مگر چه خواسته ام ؟

مگر چه خواسته ام ؟

 

دل ،

در گرو کدام رویاست

شب و روز خواب ندارد

بی تاب است

غمگین است

و در انتظار… ؟

 

من ،

دست هایم را بسته می بینم

انگار بر پاهایم ،

پابندی ست

و قفلی،

به بزرگی بودن

بر لب هایم سنگینی می کند

 

مگر چه خواسته ام

جز دوست داشتن

جز همصدا بودن

که میله های سلول ،

روزگار من شده است !؟

 

آه ،

ای دریا

کاش پرنده ای بودم

که بر فراز تو آزادانه پرواز می کردم

کاش ماهی کوچکی بودم

که می توانستم از برکه ها گذشته

رودها را پشت سر گذاشته

تا تو را زیارت کنم

کاش هر روز هر صبح ،

به خورشید سلام می گفتم

و با شب خوش به ماه ،

به خواب می رفتم

و زندگی ،

دری را به روی من می گشود

که می توانستم هر صبح ،

با هزاران رهگذر دیگر ،

به خوشبختی سلام کنم

 

افسوس

بندهای اسارت ،

روزگار سیاهی را ،

برای ما رقم زده است !

 

اکبر درویش . شهریور ماه سال ۱۳۹۹

مگر چه خواسته ام !؟

 

من مگر چه خواسته ام ؟ آیا چیز زیادی خواسته ام !؟ نه . آن چه من خواسته ام حق طبیعی من بوده است

اگر تمایل دارید و شعرهای مرا دنبال می کنید می توانید مرا در اینستاگرام و توییتر و یوتیوب و بلاگر و لینک این  و پین ترست و فیسبوک دنبال کنید . و می توانید نظرات و انتقادات خود را در زیر با ما در میان بگذارید . با سپاس

akbar darvish

Recent Posts

سوره ای دیگر

  سوره ای دیگر   .شمس حقیقت ،در کدام سیاه چالهگرفتار شدکه دیگر فصل ها…

1 سال ago

یکنفر باید باشه

  یکنفر باید باشه   یکنفر باید باشه که حرفامو گوش بکنهآتیشی که در درون…

1 سال ago

بهار آمد

  بهار آمد   چشمانت را که باز کردی ، همه جا پر از گل…

1 سال ago

صدای تو

  صدای تو   خدا را صدا زدمصدای تو را شنیدم !!باور نمی کنی ؟گوش…

1 سال ago

شرقی غمگین

  شرقی غمگین   من آن شرقی غمگینی هستمکه هر روز عاشق می شومو هر…

1 سال ago

استفراغ

  استفراغ   ( باز سازی شعر تهوع )چون پیرمرد سیفلیس گرفته ایلنگ لنگان خودش…

1 سال ago