اگر چه خوب نمی رقصم
اما می خواهم برقصم
با پیر و جوان
با زن و مرد
با دختر و پسر
با همه
با شکوفه ها
با گل ها
با چشمه ها
با رودها
با دریا …
اگر چه خوب نمی رقصم
اما می خواهم برقصم
با عشق
با دوست داشتن
با چشم ها
با لبخندها
با بوسه ها
با دست ها
با آغوش ها …
اگر چه خوب نمی رقصم
اما می خواهم برقصم
با روسپی ها
با فراری ها
با شبگردها
با دوره گردهای بی خانه …
اگر چه خوب نمی رقصم
اما می خواهم برقصم
با باد
با باران
با ستاره
با آفتاب
با مهتاب
با رنگین کمان ها
با صدای جیرجیرک ها …
اگر چه خوب نمی رقصم
اما می خواهم برقصم
با همه
همراه عروس ها
در کنار دامادها
در مدرسه ها
همراه بچه ها
با حاجی فیروزها …
اگر چه خوب نمی رقصم
اما می خواهم برقصم
با زندگی
با مرگ …
اگر چه خوب نمی رقصم
اما می خواهم برقصم
چشم های خدا بسته است
به خوابی سنگین فرو رفته است
نه
با خدا نمی رقصم
با مردم می رقصم
و با نیمکت های پارک می رقصم
که شب ها
بی خوانمان ها را پناه هستند
و با تو می رقصم
که آغوشت
تکیه گاه همه غم های من است
می خواهم برقصم
اگر چه خوب نمی رقصم
اکبر درویش . نیمه ی اول اردیبهشت سال 1393