آخ می شه با تو تازه شد از نو
گر گرفت از شوق زنده شد از تو
با تو از نو دید دل به عشق بخشید
این من و تو را در تن ما زد
آخ می شه با تو قصه از دل گفت
توی آغوشت بی بهونه خفت
چون تویی مرهم واسه من همدم
روزگار با ما نقش زیبا زد
آخ می شه با تو خوب و عاشق بود
توی طوفان ها همچو قایق بود
دل به هستی باخت زندگی رو ساخت
عطر خواستن را به همه جا زد
* _ در دستنویس اولیه ” می شود با تو ” بود
که به ” آخ می شه باتو ” تغییر کرد
اکبر درویش . اسفند سال 1392