Categories: شعر

نتوانستم باور کنم

آیا من باور کردم !؟

به هم خوردن پنجره ها
و شکستن شیشه ها
در شبی ,
که انگار از آتش روشن شده بود
و آن قناری
که جغدی بیش نبود
و تار می بستند
عنکبوت ها
سرتاسر آن دریچه را
که مردی عریان
سراپا خونی
در آتش می رقصید
تا رهایی را هلهله کند ؟

چشم هایش ,
همه بهت است
جسدی که ,
تا دیروز می گفت :
سبز خواهم شد
سبز خواهیم شد
اما اکنون ,
گورها را
تا گهواره ها می میرد
و اجساد زنده ی زندانی ,
له له زنان
تصور می کنند
این بزک رقصنده را ,
در نزدیکی های بی مرز تا انتها همه جنون …

نه …
نتوانستم باور کنم
تجاوز به نه را
سخت بود
دشوار بود
هر چند ,
خیابان آرام شد
و آن دلقک ,
که همیشه هیچ نمی گفت
و فقط می خندید ,
شیون کنان ,
مزار یادها را
به گریه می آراست
نه …
نتوانستم باور کنم !!
آری ,
تجاوز بود
تجاوز …

اکنون ,
به هم خوردن پنجره ها
و شکستن شیشه ها
تا خواب پر گشوده است
و آن چشمان معصوم ,
که پر از بغض بود
که پر از بهت بود
به خاموشی ,
گفته است :
آری
و حتی صدایش هم نمی آید
سبز خواهم شد
سبز خواهیم شد !!

اکبر درویش . تیرماه سال 1390

akbar darvish

Share
Published by
akbar darvish

Recent Posts

سوره ای دیگر

  سوره ای دیگر   .شمس حقیقت ،در کدام سیاه چالهگرفتار شدکه دیگر فصل ها…

1 سال ago

یکنفر باید باشه

  یکنفر باید باشه   یکنفر باید باشه که حرفامو گوش بکنهآتیشی که در درون…

1 سال ago

بهار آمد

  بهار آمد   چشمانت را که باز کردی ، همه جا پر از گل…

1 سال ago

صدای تو

  صدای تو   خدا را صدا زدمصدای تو را شنیدم !!باور نمی کنی ؟گوش…

1 سال ago

شرقی غمگین

  شرقی غمگین   من آن شرقی غمگینی هستمکه هر روز عاشق می شومو هر…

1 سال ago

استفراغ

  استفراغ   ( باز سازی شعر تهوع )چون پیرمرد سیفلیس گرفته ایلنگ لنگان خودش…

1 سال ago