Categories: شعر

نه باور نمی کنم !

نه باور نمی کنم

هیچ چیز نگفتم
ساکت
صامت
تنها به صدای یکنواخت عابرانی گوش می دادم

که از کوچه های بی مرز ,
به بن بست سلام می گفتند

 

تا کجای ناکجاآباد بن بست
هیچ راهی گشوده نمی شود
هیچ پرنده ای پرواز نمی کمد
هیچ ماهی ای به رودخانه نمی رسد
هیچ راهی باز نمی شود
چقدر بن بست ؟

چیزی در حال فرو ریختن بود
نمی دانم
هیچ گاه نتوانستم بفهمم
چگونه پرندگانی که می توانستند تا اوج آسمان پرواز کنند
با سر به زمین می خوردند
و حفره های تاریک و عمیق
پناهگاهی می شد
که هیچ امن نبود !؟

 

ماهی هم نبودم
که شاید فکر دریا ,
آن چنان در مخیله ی من رشد کند
و بزرگ شود
تا تنگ بلور خود را بشکنم
اما در فضایی به اسارت رفته بودم
که تمام تنفس زمین ,
در آن به انسداد رسیده بود

سرسام …
سرسام …
این سرسام لعنتی ,
تمرکز را چنان در من به بازی گرفته است
که نه دیگر ماهی بودن را باور دارم
نه پرنده شدن را …
هر روز باور می کنم پرنده مرده است
و آخر تمام قصه ها ,
که قصه ها به سر می رسند
کلاغ ها به خانه نمی رسند
من انتظار معجزه را ,
از پیامبرانی دارم
که شب های جمعه ,
در چهار راه ها به گدایی مشغولند !

نه ,
باور نمی کنم
کفشی شدن بر پای عابرانی که ,
با چشم های کور
با گوش های کر
با زبان های لال
همیشه در بن بست گام بر می دارند
پایان این انتظار من نیست

 

نه ,
باور نمی کنم
بال برای پریدن است
از سقوط ها خواهم گذشت
این فرو رفتن ,
مسخ هذیانی نیمه شب های مترسک هایی ست
که قرص های خواب آور را
خروار خروار در دهان ریخته اند
کافی ست دست ها را بالا بگیری
دست ها بال خواهند شد
و بال ها پرواز خواهند کرد

نه ,
باور نمی کنم
من داستان ماهی سیاه کوچکی را شنیده ام
که برکه اش را ترک کرد
تا به دریا برسد
چه باک از مرغ ماهیخوار
چه باک از تور ماهیگیر
دریا خواب نیست
دریا ,
هذیان های مردی مست
که تلوتلو می خورد
و در جوی های آب می افتد ,
نیست
دریا پایان بن بست است

برخاستم
نگاهی به آسمان انداختم
شب از نیمه ی نیمه هم گذشته بود
در پشت پنجره ,
چنان به انتظار نشستم
تا طلوع خورشید را تماشا کنم .

 

اکبر درویش . 8 اردی بهشت سال 1396

 

چه دشوار است باور کردن آن چه را که نمی شود باور کرد و در سرسام زندگی خود را رها کردن و ……

 

اگر تمایل دارید و شعرهای مرا دنبال می کنید می توانید مرا در اینستاگرام و توییتر و یوتیوب و بلاگر و لینک این  و پین ترست و فیسبوک دنبال کنید . و می توانید نظرات و انتقادات خود را در زیر با ما در میان بگذارید . با سپاس

akbar darvish

Recent Posts

سوره ای دیگر

  سوره ای دیگر   .شمس حقیقت ،در کدام سیاه چالهگرفتار شدکه دیگر فصل ها…

1 سال ago

یکنفر باید باشه

  یکنفر باید باشه   یکنفر باید باشه که حرفامو گوش بکنهآتیشی که در درون…

1 سال ago

بهار آمد

  بهار آمد   چشمانت را که باز کردی ، همه جا پر از گل…

1 سال ago

صدای تو

  صدای تو   خدا را صدا زدمصدای تو را شنیدم !!باور نمی کنی ؟گوش…

1 سال ago

شرقی غمگین

  شرقی غمگین   من آن شرقی غمگینی هستمکه هر روز عاشق می شومو هر…

1 سال ago

استفراغ

  استفراغ   ( باز سازی شعر تهوع )چون پیرمرد سیفلیس گرفته ایلنگ لنگان خودش…

1 سال ago