با تو هر روز روز نوروز همه ی فصلا بهاره
بی تو من پاییزی سردم تو شبی که مرگ می باره
دستتو بذار تو دستام تا که حس کنم که هستم
تا بخونی از نگاهم با تو دل به هستی بستم
با تو آرامش و ایثار بر سرم یه سقف کشیده
جغد شوم ناتوانی از روی بومم پریده
عشق و احساس تو رگامه شعر امید رو لبامه
عاشقم همیشه عاشق شعر دوست داشتن باهامه
اکبر درویش . آذر ماه سال 1386