Categories: شعر

همین را می خواستی ؟

همین را می خواستی ؟

از دست نوشته های :
” در سایه ی ارتداد “

همین را می خواستی
که حوا وسوسه شود
تا سیب را بچیند
تا آدم فریب بخورد
و سیب را گاز بزند
تا با خیال راحت
با وجدان آسوده
بتوانی این جفت عریان را
با خفت و خواری
با درد و رنج
از بهشت بیرون کنی ؟

 

می دانم
همین را می خواستی
تمام نقشه ها را
جوری کنار هم چیدی
تا به کام دل خود برسی
تا بتوانی برهانی داشته باشی
تا این نقشه ی شوم را
انجام دهی

اکنون آسوده باش
به کام دل رسیدی
و فرزندان آن ها
در این برهوت ناکجاآباد
با فقر و بدبختی
با درد و رنج
و با دنیایی مصیبت
تقاص این نقشه ی شوم تو را پس می دهند .

 

اکبر درویش . 26 اردی بهشت ماه سال 1395

اگر تمایل دارید و شعرهای مرا دنبال می کنید می توانید مرا در اینستاگرام و توییتر و یوتیوب و بلاگر و لینک این و پین ترست و فیسبوک دنبال کنید . و می توانید نظرات و انتقادات خود را در زیر با ما در میان بگذارید . با سپاس بسیار از دوستان همراه و همدرد
akbar darvish

Recent Posts

سوره ای دیگر

  سوره ای دیگر   .شمس حقیقت ،در کدام سیاه چالهگرفتار شدکه دیگر فصل ها…

1 سال ago

یکنفر باید باشه

  یکنفر باید باشه   یکنفر باید باشه که حرفامو گوش بکنهآتیشی که در درون…

1 سال ago

بهار آمد

  بهار آمد   چشمانت را که باز کردی ، همه جا پر از گل…

1 سال ago

صدای تو

  صدای تو   خدا را صدا زدمصدای تو را شنیدم !!باور نمی کنی ؟گوش…

1 سال ago

شرقی غمگین

  شرقی غمگین   من آن شرقی غمگینی هستمکه هر روز عاشق می شومو هر…

1 سال ago

استفراغ

  استفراغ   ( باز سازی شعر تهوع )چون پیرمرد سیفلیس گرفته ایلنگ لنگان خودش…

1 سال ago