Categories: شعر

هنوز باکره ام

به بین
هنوز باکره ام
چون زلال چشمه ها
چون جاری رودها
چون اولین غنچه ای که
از زیر برف ها سر بیرون آورده
و می خواهد بشکفد
که می خواهد به بهار ,
سلام گوید

به بین
هنوز باکره ام
هنوز هیچ عشقی نتوانسته است
که بودن مرا
تا بلوغ
میهمان رویاهای شیرین کند
و پرم
از آغاز
از آواز
از میل پرواز
در کوچه های کودکانه ی کودکی
با بادبادک هایم
که در آبی آسمان
به دنبال خورشید
رنگین کمان می شود

به بین
هنوز باکره ام
و گونه هایم سرخ می شود
مانند پسر بچه ای که اولین دشنام رکیک را
به لرزه افتاده است
و از ترس ترکه ی معلم ,
مشق هایش را
تند و تند می نویسد
و شب ها وقتی که به خواب می رود ,
خواب پروانه ای را می بیند
که پرواز در آسمان
پیله ی ماندنش را ,
پاره پاره کرده است

به بین
هنوز باکره ام
نه کینه را می شناسم
نه نفرت را
و دلم می خواهد
و دلم می خواهد
با نگاه مهربان تو
هستی را بالغ شوم
شاید باور کنم
که می توان خوب زندگی کرد
خوب دوست داشت
و خوب عشق ورزید
بی آن که نفرت و کینه ,
همسفران من باشند .

اکبر درویش . سال 1354
از شعرهای 20 سالگی


akbar darvish

Share
Published by
akbar darvish

Recent Posts

سوره ای دیگر

  سوره ای دیگر   .شمس حقیقت ،در کدام سیاه چالهگرفتار شدکه دیگر فصل ها…

1 سال ago

یکنفر باید باشه

  یکنفر باید باشه   یکنفر باید باشه که حرفامو گوش بکنهآتیشی که در درون…

1 سال ago

بهار آمد

  بهار آمد   چشمانت را که باز کردی ، همه جا پر از گل…

1 سال ago

صدای تو

  صدای تو   خدا را صدا زدمصدای تو را شنیدم !!باور نمی کنی ؟گوش…

1 سال ago

شرقی غمگین

  شرقی غمگین   من آن شرقی غمگینی هستمکه هر روز عاشق می شومو هر…

1 سال ago

استفراغ

  استفراغ   ( باز سازی شعر تهوع )چون پیرمرد سیفلیس گرفته ایلنگ لنگان خودش…

1 سال ago