Categories: شعر

هیچگاه دیر نیست !!

افسوس ,
که دیگر دیر است
هر چند ,
رنج نداشتن ها را ,
آگاهانه ,
احساس می کنی
اما چگونه ,
پای را ,
بیرون از این هراس می کنی ؟

افسوس ,
که دیگر دیر است
هر چند ,
که خوب می فهمی
که چه می خواستی
و چرا باختی
اما تو ,
که خود این حصار را ,
به دست خود ساختی ,
چگونه ,
ویران خواهی کرد
این سدهای استوار را ؟
ای که ,
در دلت می خوانی
تابش عدل و داد را !؟

افسوس ,
که دیگر دیر است
هر چند ,
عجز نتوانستن ها را ,
هشیارانه ,
احساس می کنی
تو چگونه ,
رها گشتن را ,
بر تن خود لباس می کنی ؟

باشد که راه تو ,
هایهوی را در دل مردم قبیله ی مرجوم طنین اندازد
شاید آن گاه ,
من هم باور کنم :
هیچ گاه دیر نیست
هیچ گاه دیر نیست !!

اکبر درویش . نیمه ی اول اردیبهشت ماه سال 1364

akbar darvish

Share
Published by
akbar darvish

Recent Posts

سوره ای دیگر

  سوره ای دیگر   .شمس حقیقت ،در کدام سیاه چالهگرفتار شدکه دیگر فصل ها…

1 سال ago

یکنفر باید باشه

  یکنفر باید باشه   یکنفر باید باشه که حرفامو گوش بکنهآتیشی که در درون…

1 سال ago

بهار آمد

  بهار آمد   چشمانت را که باز کردی ، همه جا پر از گل…

1 سال ago

صدای تو

  صدای تو   خدا را صدا زدمصدای تو را شنیدم !!باور نمی کنی ؟گوش…

1 سال ago

شرقی غمگین

  شرقی غمگین   من آن شرقی غمگینی هستمکه هر روز عاشق می شومو هر…

1 سال ago

استفراغ

  استفراغ   ( باز سازی شعر تهوع )چون پیرمرد سیفلیس گرفته ایلنگ لنگان خودش…

1 سال ago