Categories: شعر

هی شاهزاده خانوم

هی شاهزاده خانوم

 

هی
شاهزاده خانوم
که سوار بر اسب آرزوها
از این جنگل می گذری
این جنگل
پراز دیو و دد است
زود خورده می شوی
راحت کشته می شوی
آسون قربانی می شوی
افسار اسبت را به دست من بده


من پیرم
زانوانم از توان افتاده است
چشم هایم کم سو شده است
اما هنوز سودای خوشبختی تو را در سر دارم

 

هی
شاهزاده خانوم
نترس
خودت را به من بده
تمام خودت را
جسمت
روحت
و قلبت را
تا از تو توان بگیرم

هی
شاهزاده خانوم
به من اعتماد کن
من راه بلد این راه پر خطر هستم
اما از توان افتاده ام
خودت را به من بده
تا سرشار انرژی شوم
تا تو را سالم
تا تو را به سلامت
از این جنگل وحشی گذر دهم

 

آن سوی این جنگل
شهری ست
آذین بسته اند برای تو
در انتظار تو
وقتی به سلامت به شهر رسیدی
وقتی تاج زیبایی را
بر سرت گذاشتند
وقتی وارد کاخ آرزوهایت شدی
خواهی دید
همه آن چه به من داده ای را
به تو برگردانده ام

قلبت را
روحت را
و جسمت را

شاد و خندان
سرمست از غرور
نگاهی به اطراف می اندازی
و به یاد این پیرمرد می افتی
که راه بلد تو بود
که تو را از دست گرگ های گرسنه
نجات داد
که بار خستگی های تو را بر دوش کشید
که تو را سالم و سلامت
به خانه ی آرزوهایت رساند

 

افسوس
پیرمرد دیگر نیست
او تنها می خواست
تو را از باد و بوران
از چنگال گرگ و روباه
نجات دهد
تا به شهر آرزوهایت برسی

 

سراغ او را می گیری
اما دیگر پیرمرد
می داند کارش به آخر رسیده است
با گریه ای از سر خوشحالی
به مرگ سلام گفته است

 

اکبر درویش . 7 فروردین ماه سال 1395

اگر تمایل دارید و شعرهای مرا دنبال می کنید می توانید مرا در اینستاگرام و توییتر و یوتیوب و بلاگر و لینک این  و پین ترست و فیسبوک دنبال کنید . و می توانید نظرات و انتقادات خود را در زیر با ما در میان بگذارید . با سپاس بسیار از دوستان همراه و همدرد 

akbar darvish

Recent Posts

سوره ای دیگر

  سوره ای دیگر   .شمس حقیقت ،در کدام سیاه چالهگرفتار شدکه دیگر فصل ها…

1 سال ago

یکنفر باید باشه

  یکنفر باید باشه   یکنفر باید باشه که حرفامو گوش بکنهآتیشی که در درون…

1 سال ago

بهار آمد

  بهار آمد   چشمانت را که باز کردی ، همه جا پر از گل…

1 سال ago

صدای تو

  صدای تو   خدا را صدا زدمصدای تو را شنیدم !!باور نمی کنی ؟گوش…

1 سال ago

شرقی غمگین

  شرقی غمگین   من آن شرقی غمگینی هستمکه هر روز عاشق می شومو هر…

1 سال ago

استفراغ

  استفراغ   ( باز سازی شعر تهوع )چون پیرمرد سیفلیس گرفته ایلنگ لنگان خودش…

1 سال ago