Categories: شعر

پادشاه فاتح !!

جام ها سر می کشند
مستی را ,
عربده زنان …
کباب ها را به نیش می کشند
و معاشقه های شان ,
پایانی ندارد انگار
سرمست ازپیروزی ,
بوسه های طولانی
هم آغوشی های وحشیانه
های …
های …..
پادشاه فاتح ,
دیرگاهی ست
که از کشته ,
پشته درست می کند
شهر به زانو آمده است !!

و یاران ,
در صف قربانیان ,
به انتظار صبح فردا ,
که میدان های تیر را رنگین کنند
با خون خود …

اکبر درویش . بهار سال 1365

akbar darvish

Share
Published by
akbar darvish

Recent Posts

سوره ای دیگر

  سوره ای دیگر   .شمس حقیقت ،در کدام سیاه چالهگرفتار شدکه دیگر فصل ها…

1 سال ago

یکنفر باید باشه

  یکنفر باید باشه   یکنفر باید باشه که حرفامو گوش بکنهآتیشی که در درون…

1 سال ago

بهار آمد

  بهار آمد   چشمانت را که باز کردی ، همه جا پر از گل…

1 سال ago

صدای تو

  صدای تو   خدا را صدا زدمصدای تو را شنیدم !!باور نمی کنی ؟گوش…

1 سال ago

شرقی غمگین

  شرقی غمگین   من آن شرقی غمگینی هستمکه هر روز عاشق می شومو هر…

1 سال ago

استفراغ

  استفراغ   ( باز سازی شعر تهوع )چون پیرمرد سیفلیس گرفته ایلنگ لنگان خودش…

1 سال ago