Categories: ترانهشعر

پدر سوخته چشات

از : همینجوری ها

به بین چشمات سقلمه می زنه هی
یه من می گه بنوش از جام من می
همینجوری آخه مست و خرابم
از این عشقی که با تو می کنم طی

عزیز چشمات چقدر شیطونی داره
منو تو دام خود زندونی داره
پدر سوخته آخه حالیش نمی شه
هزار تا کشته و قربونی داره

پدر سوخته نگاهت خیلی رنده
اگر چه خوشگل و ناز و لونده
تا میام تو چشات جایی بگیرم
در چشماتو مژگونت می بنده

چشات آتیش زده بر تار و پودم
به بین بدجوری سوزونده وجودم
طبیبا مرهمی بر درد من کو
گرفته گر همه بود و نبودم

چشات صیاده من آهوی دامم
دو تا چشمات منو کرده چه رامم
خودم صید توام خواهی نخواهی
اگر باور کنی دنیاس به کامم

توی چشمات مگر نیزه و سنگه
که دائم با نگاه من به جنگه
خودم کشته ی چشماتم عزیزم
رها کن تیر خود نیزه ت قشنگه

اکبر درویش . پاییز سال 1392


akbar darvish

Share
Published by
akbar darvish

Recent Posts

سوره ای دیگر

  سوره ای دیگر   .شمس حقیقت ،در کدام سیاه چالهگرفتار شدکه دیگر فصل ها…

1 سال ago

یکنفر باید باشه

  یکنفر باید باشه   یکنفر باید باشه که حرفامو گوش بکنهآتیشی که در درون…

1 سال ago

بهار آمد

  بهار آمد   چشمانت را که باز کردی ، همه جا پر از گل…

1 سال ago

صدای تو

  صدای تو   خدا را صدا زدمصدای تو را شنیدم !!باور نمی کنی ؟گوش…

1 سال ago

شرقی غمگین

  شرقی غمگین   من آن شرقی غمگینی هستمکه هر روز عاشق می شومو هر…

1 سال ago

استفراغ

  استفراغ   ( باز سازی شعر تهوع )چون پیرمرد سیفلیس گرفته ایلنگ لنگان خودش…

1 سال ago