شعر

پدر من ؟

 

پدر من ؟

 

از دست نوشته های :
( در سایه ی ارتداد )

امروز ،
روز پدر است
پدر من خداست
من به او تبریک نمی گویم
و برایش کادوئی نمی خرم
زیرا بسیار از او رنجش دارم
او که مرا بی پدر ،
راهی کوچه های زندگی کرد
مرا در یتیم خانه گذاشت
و سپس در کوچه ها آواره کرد

من پدر ندارم
و از این پدرم ،
خدا
یا شاید ناپدری ام ،
خدا
هزاران رنجش و کینه دارم

او که مرا در فقر و نداری رها کرد
همیشه حسرت قسمت من بود

در زیر سایه ی این پدر ،
فقط زجر کشیدم و رنج بردم
شاهد دنیایی شدم
که جز جنگ و غارت و چپاول ،
چیز دیگری نداشت

و من ،
این کودک تنها ،
تن به هر مصیبتی دادم
تا دو روز عمر را پشت سر بگذارم
و با درد آشنا شوم

امروز ،
روز پدر است
بچه هایی مانند من ،
که سر راه گذاشته شده اند
که در خیابان ها آواره اند
یا در سطل های زباله ،
در جستجوی غذا هستند ،
این پدر را نمی خواهند
پدری که تنها ،
همنشین پولدارها و زورمندان است
و با فقرا کاری ندارد
حافظ سرمایه دارهاست
و سواران بر اریکه ی قدرت ،
در زیر علمش سینه می زنند

پدر من خوب و مهربان نیست
پدر من بخشنده و عاشق نیست
وگرنه چرا باید این همه نابرابری ،
دنیای ما را زینت داده باشد
و آزادی ،
که حق مسلم انسان هاست ،
در زندان انفرادی به سر برد ؟

امروز ،
روز پدر است
من به جای کادو ،
به پدرم خدا ،
به او می گویم که عدالت مرده است
و هزاران هزار نفر ،
گرسنه ی لقمه ای نان هستند
اما عده ای معدود ،
از تمام امکانات زندگی بهره مند هستند
و تبعیض در همه جا سایه انداخته است

من پدری می خواهم
که عادل باشد
و بتواند عدالت را در زمین پا برجا سازد
و مردم را ،
با هر عقیده ای که دارند ،
به سوی وحدت و یکدلی بخواند
خدائی که دوستدار آزادی باشد
و دشمن زندان ها
و دشمن شکنجه گر ها
و از اعدام نفرت داشته باشد

امروز ،
روز پدر است
من به کودکان بی پدر می اندیشم
زیرا خود پدری نداشته ام .

اکبر درویش . ۵ بهمن ماه سال ۱۴۰۲

اگر تمایل دارید و شعرهای مرا دنبال می کنید می توانید مرا در اینستاگرام و توییتر و یوتیوب و بلاگر و لینک این  و پین ترست و فیسبوک دنبال کنید . و می توانید نظرات و انتقادات خود را در زیر با ما در میان بگذارید . با سپاس بسیار از دوستان همراه و همدرد 

akbar darvish

View Comments

  • این دنیای ماست ، و هرگز تغییر نخواهد کرد ، زیرا یک انسان نمیتواند جز خود دیگری را تغییر دهد و اگر هم تغییر دهد زمانی میمیرد و نسل بعدی به طبیعت وحشیانه خود باز میگردند از طرف دوستی به نام مهرشاه که به گفته خودش از شاه هم بهتر است . دوستت داریم

Recent Posts

سوره ای دیگر

  سوره ای دیگر   .شمس حقیقت ،در کدام سیاه چالهگرفتار شدکه دیگر فصل ها…

1 سال ago

یکنفر باید باشه

  یکنفر باید باشه   یکنفر باید باشه که حرفامو گوش بکنهآتیشی که در درون…

1 سال ago

بهار آمد

  بهار آمد   چشمانت را که باز کردی ، همه جا پر از گل…

1 سال ago

صدای تو

  صدای تو   خدا را صدا زدمصدای تو را شنیدم !!باور نمی کنی ؟گوش…

1 سال ago

شرقی غمگین

  شرقی غمگین   من آن شرقی غمگینی هستمکه هر روز عاشق می شومو هر…

1 سال ago

استفراغ

  استفراغ   ( باز سازی شعر تهوع )چون پیرمرد سیفلیس گرفته ایلنگ لنگان خودش…

1 سال ago