پسرانی که به من عاشق بودند هنوز
وقتی در آئینه نگاه می کنند
به دنبال کشف خط سیاهی بر پشت لبان شان
خاطره سازی می کنند
و خواب مرد شدن را می بینند
و عاشق شدن را …
” قصه وفا ” را
ترانه می کنند
و وقتی دور هم جمع می شوند
از آرزوهای ” ماهی سیاه ” کوچکی حرف می زنند
که برکه را ترک کرد
تا دریا را زیارت کند
و خود قهرمان قصه ها می شوند
تا ” پری زیبای گل داوودی ” را
از چنگال دیو آزاد کنند
یا آن ” پرنده ” می شوند
که جان خود را فدا کرد
تا خورشید را
از چنگال ابرهای سیاه نجات دهد
تا جنگل دوباره روشن و نورانی شود
پسرانی که به من عاشق بودند هنوز
با نگاهی عاشق
دنیا را می نگرند
و اگر چه صدای شان دورگه شده است
اما هنوز
ترانه ی احترام
در دل های شان شنیده می شود
با آرزوهایی زیبا
بزرگ می شوند
و مردانگی را
شعور خود می دانند
در دل های شان عشق
در دست های شان معرفت
و در نگاه شان ,
محبت و دوست داشتن موج می زند
پسرانی که به من عاشق بودند هنوز
جنایت را باور ندارند
و در فشار غم و اندوه
وقتی سیاه مست می شوند
در خود فرو می ریزند و گریه می کنند
و هنوز از الفبای خیانت
هیچ نیاموخته اند
خودشان هستند
با تمام کم و زیاد
از نابرابری می رنجند
و شادی های شان را
با رقص ” بابا کرم “
بین هم تقسیم می کنند
پسرانی که به من عاشق بودند اما
یا جان خود را
در میدان های جنگ
تسلیم تیرها و خمپاره ها کردند
و یا
در یک سحرگاه خونین
با قامتی ایستاده
در برابر جوخه ی اعدام
مرگ را لبیک گفتند
تا آزادی
تا عدالت …
اکبر درویش . زمستان سال 1387
” پسرانی که به من عاشق بودند هنوز ” را از جاودانه فروغ به عاریت گرفته ام
اما این شعر را از زبان او گفته ام و یا تقدیم به او !؟ در هر صورت …
” ماهی سیاه کوچولو ” نوشته ی جاودان ” صمد بهرنگی “
” پری زیبای گل داوودی ” و ” پرنده ” نام دو کتابی است که بیش از 35 سال پیش من برای کودکان و نوجوانان نوشته ام