شعر

چشم هایت

 

چشم هایت

 

چشم هایت
آن دو چشم زیبا
وسوسه انگیز
مرا جادو کرد
ومن ،
که همیشه
دشمن سرسخت وابستگی بودم
به چشمان زیبای تو وابسته شدم

مانده ام
درمانده
که چگونه با این وابستگی ،
باید زندگی کرد

کاش عشق کاری کند
کارستان
تا قلب تو هم ،
برای من بطپد
که تو نیز از عشق من ،
لبریز شوی
قلب های مان ،
خانه ی یک عشق عمیق شود
تا از این وابستگی ،
سر سلامت گذر کنم
تا به دلبستگی برسیم

دوستت دارم
اما نمی خواهم وابسته ی تو باشم
که می خواهم
دلبسته ی هم باشیم
تا داستان یک عشق پرشکوه شویم

اکبر درویش . اسفند ماه سال ۱۴۰۱

اگر مایل هستید دیگر نوشته های مرا هم بخوانید می توانید به دیگر صفحات این سایت مراجعه کنید

اگر تمایل دارید و شعرهای مرا دنبال می کنید می توانید مرا در اینستاگرام و توییتر و یوتیوب و بلاگر و لینک این  و پین ترست و فیسبوک دنبال کنید . و می توانید نظرات و انتقادات خود را در زیر با ما در میان بگذارید . با سپاس بسیار از دوستان همراه و همدرد 

akbar darvish

Recent Posts

سوره ای دیگر

  سوره ای دیگر   .شمس حقیقت ،در کدام سیاه چالهگرفتار شدکه دیگر فصل ها…

1 سال ago

یکنفر باید باشه

  یکنفر باید باشه   یکنفر باید باشه که حرفامو گوش بکنهآتیشی که در درون…

1 سال ago

بهار آمد

  بهار آمد   چشمانت را که باز کردی ، همه جا پر از گل…

1 سال ago

صدای تو

  صدای تو   خدا را صدا زدمصدای تو را شنیدم !!باور نمی کنی ؟گوش…

1 سال ago

شرقی غمگین

  شرقی غمگین   من آن شرقی غمگینی هستمکه هر روز عاشق می شومو هر…

1 سال ago

استفراغ

  استفراغ   ( باز سازی شعر تهوع )چون پیرمرد سیفلیس گرفته ایلنگ لنگان خودش…

1 سال ago