Categories: شعر

چشم گذاشتم اما

روایت اول :

چشم گذاشتم
و تا بیست شمردم
اما وقتی
چشمانم را باز کردم
هیچ کس پیدا نشد

و سال هاست
به دنبال کسانی می گردم
که پنهان شده اند .

روایت دوم :

چشم گذاشتم
و تا بیست شمردم
اما وقتی
چشمانم را باز کردم
هیچ کس پیدا نشد

سک سک
خودم
ای همیشه گمشده ی من !!

اکبر درویش . 12 خرداد ماه سال 1393


akbar darvish

Share
Published by
akbar darvish

Recent Posts

سوره ای دیگر

  سوره ای دیگر   .شمس حقیقت ،در کدام سیاه چالهگرفتار شدکه دیگر فصل ها…

1 سال ago

یکنفر باید باشه

  یکنفر باید باشه   یکنفر باید باشه که حرفامو گوش بکنهآتیشی که در درون…

1 سال ago

بهار آمد

  بهار آمد   چشمانت را که باز کردی ، همه جا پر از گل…

1 سال ago

صدای تو

  صدای تو   خدا را صدا زدمصدای تو را شنیدم !!باور نمی کنی ؟گوش…

1 سال ago

شرقی غمگین

  شرقی غمگین   من آن شرقی غمگینی هستمکه هر روز عاشق می شومو هر…

1 سال ago

استفراغ

  استفراغ   ( باز سازی شعر تهوع )چون پیرمرد سیفلیس گرفته ایلنگ لنگان خودش…

1 سال ago