شعر

چقدر زیبا می خندی

 

چقدر زیبا می خندی


چقدر زیبا می خندی
دیر گاهی پیش ،
من هم زیبا می خندیدم
وقتی که کودک بودم
وقتی که کوچک بودم

اما اکنون ،
خنده بر روی لبانم خشک شده است
دلگیرم
دلم بدجوری گرفته است
و بغض ،
بدجوری گلویم را می فشارد
می خواهم تا ابد ،
به این روزگار پر از تبعیض
به این دوران پر از ستم ،
گریه کنم

چقدر زیبا می خندی
اما ،
روزگاری خواهد رسید
که تو هم دیگر ،
خنده از روی لبانت محو شود
نتوانی بخندی
از فرط خشم و اندوه ،
دندان ها را به هم فشار دهی
و دلت می خواهد
دریا دریا ،
بنشینی و اشک بریزی

چقدر زیبا می خندی
چون نمی دانی
چه رنجی ست زندگی کردن
وقتی که عدالت قربانی شده است
و نابرابری بیداد می کند
تبعیض را می بینی
و دلت به درد می آید
با فقر و گرسنگی آشنا می شوی
و سایه ی شوم جنگ ،
که برجهان سایه انداخته است

وقتی عدالت نیست
وقتی که غارت و چپاول حکمفرماست
وقتی که نابرابری ،
شیوه ی روزگار شده است
چگونه می توانی بخندی ؟
و افسوس
می خواهی کاری کنی
کاری ،
کارستان
اما ناتوانی
اما عاجزی

چقدر زیبا می خندی
کاش می توانستی همیشه زیبا بخندی
بزرگ نشوی
کوچک بمانی
و نفهمی در چه دنیای بی رحمی زندگی می کنی
و چه گرگ درنده ای ،
در درون بعضی آدم ها خانه کرده است

اکبر درویش . اردیبهشت ماه سال ۱۴۰۳


اگر تمایل دارید و شعرهای مرا دنبال می کنید می توانید مرا در اینستاگرام و توییتر و یوتیوب و بلاگر و لینک این و پین ترست و فیسبوک دنبال کنید . و می توانید نظرات و انتقادات خود را در زیر با ما در میان بگذارید . با سپاس بسیار از دوستان همراه و همدرد
akbar darvish

Recent Posts

سوره ای دیگر

  سوره ای دیگر   .شمس حقیقت ،در کدام سیاه چالهگرفتار شدکه دیگر فصل ها…

1 سال ago

یکنفر باید باشه

  یکنفر باید باشه   یکنفر باید باشه که حرفامو گوش بکنهآتیشی که در درون…

1 سال ago

بهار آمد

  بهار آمد   چشمانت را که باز کردی ، همه جا پر از گل…

1 سال ago

صدای تو

  صدای تو   خدا را صدا زدمصدای تو را شنیدم !!باور نمی کنی ؟گوش…

1 سال ago

شرقی غمگین

  شرقی غمگین   من آن شرقی غمگینی هستمکه هر روز عاشق می شومو هر…

1 سال ago

استفراغ

  استفراغ   ( باز سازی شعر تهوع )چون پیرمرد سیفلیس گرفته ایلنگ لنگان خودش…

1 سال ago