چقدر گفتم !!

چقدر گفتم

 

چقدر گفتم :

پدر ،

بودن را دوست دارم

می خواهم عاشق شوم

می خواهم زندگی کنم

می خواهم …

 

اما تو با بی رحمی ،

مرا به دست دژخیمان سپردی

تا مصلوب شوم !

 

اکبر درویش . بهمن ماه سال 1395

انجیل به روایت من

چقدر گفتم

 

آری .. می خواست زندگی کند چون زندگی را دوست داشت … می خواست عاشق شود و همسری بگیرد و صاحب فرزندانی شود و خانه و کاشانه ای داشته باشد اما هر چه او دوست می داشت نشد و عاقبت با بی رحمی تمام به صلیب کشیده شد

 

اگر تمایل دارید و شعرهای مرا دنبال می کنید می توانید مرا در اینستاگرام و توییترو یوتیوب و بلاگرو لینک این و پین ترست و فیسبوک دنبال کنید . و می توانید نظرات و انتقادات خود را در زیر با ما در میان بگذارید . با سپاس

akbar darvish

Recent Posts

سوره ای دیگر

  سوره ای دیگر   .شمس حقیقت ،در کدام سیاه چالهگرفتار شدکه دیگر فصل ها…

1 سال ago

یکنفر باید باشه

  یکنفر باید باشه   یکنفر باید باشه که حرفامو گوش بکنهآتیشی که در درون…

1 سال ago

بهار آمد

  بهار آمد   چشمانت را که باز کردی ، همه جا پر از گل…

1 سال ago

صدای تو

  صدای تو   خدا را صدا زدمصدای تو را شنیدم !!باور نمی کنی ؟گوش…

1 سال ago

شرقی غمگین

  شرقی غمگین   من آن شرقی غمگینی هستمکه هر روز عاشق می شومو هر…

1 سال ago

استفراغ

  استفراغ   ( باز سازی شعر تهوع )چون پیرمرد سیفلیس گرفته ایلنگ لنگان خودش…

1 سال ago