Categories: شعر

چه داستان عجیبی !؟

چه داستان عجیبی !؟
یکی گفت :
نه …
هرگز !!
من از حق کشور دفاع می کنم
حتی یک قدم عقب نخواهم نشست
انرژی هسته ای
حق مسلم ماست !!
ما تا آخر ایستاده ایم
و مردم ,
چه خوش باورانه
او را بر دوش خود گرفتند
دیگری گفت :
آری
من از حق مردم دفاع می کنم
بر سر میز مذاکره نشست
اگر چه می گفت :
انرژی هسته ای
حق مسلم ماست !!
باید به یک توافق عادلانه برسیم
و مردم ,
چه خوش باورانه
او را بر دوش خود گرفتند
و ما ,
که تاوان ” نه ” و ” آری ” این شعارها را می دهیم
همیشه بر دوش می کشیم کسانی را
که در زیر گام های شان له می شویم !
اکبر درویش
akbar darvish

Share
Published by
akbar darvish

Recent Posts

سوره ای دیگر

  سوره ای دیگر   .شمس حقیقت ،در کدام سیاه چالهگرفتار شدکه دیگر فصل ها…

1 سال ago

یکنفر باید باشه

  یکنفر باید باشه   یکنفر باید باشه که حرفامو گوش بکنهآتیشی که در درون…

1 سال ago

بهار آمد

  بهار آمد   چشمانت را که باز کردی ، همه جا پر از گل…

1 سال ago

صدای تو

  صدای تو   خدا را صدا زدمصدای تو را شنیدم !!باور نمی کنی ؟گوش…

1 سال ago

شرقی غمگین

  شرقی غمگین   من آن شرقی غمگینی هستمکه هر روز عاشق می شومو هر…

1 سال ago

استفراغ

  استفراغ   ( باز سازی شعر تهوع )چون پیرمرد سیفلیس گرفته ایلنگ لنگان خودش…

1 سال ago