Categories: شعر

چون گرگان

چون گرگان ,
به دور هم جمع شده ایم
هم را می پاییم
یک چشم مان خواب ,
چشم دیگرمان بیدار …
نقشه ی دریدن همدیگر را می کشیم
چشم به هم دوخته ایم
و منتظر ,
که کدامین مان ,
از پای بیفتد
چشم هایش بسته شود
و به خواب رود
تا بی رحمانه ,
بر او هجوم بریم
و با دریدن او ,
یک روز سیر دیگر را سپری کنیم

و باز ,
دوباره ,
انتظار …
انتظار …
انتظار …..

این بار ,
کدامین مان قربانی خواهیم شد ؟
هشیار باشیم
که از پای نیفتیم
که چشمان مان به روی هم نرود
که خواب ما را نبرد
وگرنه ,
قربانی ی بعدی ,
ما هستیم !!

اکبر درویش . اسفند سال 1389


akbar darvish

Share
Published by
akbar darvish

Recent Posts

سوره ای دیگر

  سوره ای دیگر   .شمس حقیقت ،در کدام سیاه چالهگرفتار شدکه دیگر فصل ها…

1 سال ago

یکنفر باید باشه

  یکنفر باید باشه   یکنفر باید باشه که حرفامو گوش بکنهآتیشی که در درون…

1 سال ago

بهار آمد

  بهار آمد   چشمانت را که باز کردی ، همه جا پر از گل…

1 سال ago

صدای تو

  صدای تو   خدا را صدا زدمصدای تو را شنیدم !!باور نمی کنی ؟گوش…

1 سال ago

شرقی غمگین

  شرقی غمگین   من آن شرقی غمگینی هستمکه هر روز عاشق می شومو هر…

1 سال ago

استفراغ

  استفراغ   ( باز سازی شعر تهوع )چون پیرمرد سیفلیس گرفته ایلنگ لنگان خودش…

1 سال ago