Categories: شعر

کنون بی تو

جنایت ,
آن گاه آغاز شد
که من از تو خالی شدم
و به خود وانهاده شدم …

وچون ,
من از تو خالی شدم ,
من از من پر شدم
آن گاه دست های من به جنایت آلوده گشت …

بی توئی ,
سرآغاز جنایت بود
و این سرآغاز ,
آغازی برای همیشه ی زندگی شد .

کنون بی تو ,
من جنایت کاری شده ام
که دیگر شرم ندارم دست های آلوده ی خود را ,
از خلق جهان پنهان کنم
و به جنایت خود افتخار می کنم …

ای عشق …!!!
ای عشق …!!
ای همیشه ی من !!

akbar darvish

Share
Published by
akbar darvish

Recent Posts

سوره ای دیگر

  سوره ای دیگر   .شمس حقیقت ،در کدام سیاه چالهگرفتار شدکه دیگر فصل ها…

1 سال ago

یکنفر باید باشه

  یکنفر باید باشه   یکنفر باید باشه که حرفامو گوش بکنهآتیشی که در درون…

1 سال ago

بهار آمد

  بهار آمد   چشمانت را که باز کردی ، همه جا پر از گل…

1 سال ago

صدای تو

  صدای تو   خدا را صدا زدمصدای تو را شنیدم !!باور نمی کنی ؟گوش…

1 سال ago

شرقی غمگین

  شرقی غمگین   من آن شرقی غمگینی هستمکه هر روز عاشق می شومو هر…

1 سال ago

استفراغ

  استفراغ   ( باز سازی شعر تهوع )چون پیرمرد سیفلیس گرفته ایلنگ لنگان خودش…

1 سال ago