توی گلریزان چشمات دل من ببین فرو ریخت
همه ی خواستنی هاشو با نگاه تو در آمیخت
دل من سینه سپر کرد چون به عشق تو سفر کرد
داد کشید دیوونگی کرد همه ی شهرو خبر کرد
آره عاشق شده بود دل
وای چه غافل شده بود دل
من توی فصول چشمات هر چه دیدم آشنا بود
همه شعر روشنی بود از سیاهی ها جدا بود
تو چشات خونه ی گل ها فصل پائیز و بهاره
واسه ی داشتن چشمات دل من چه بی قراره
خواستن تو وای چه زیباست
داشتنت همیشه رویاست
توی گلریزان چشمات صادقانه من که باختم
چه خطا کردم و رو موج خونه ی عشقمو ساختم
دل من انگشت نما شد همه حرف آدما شد
خسته و دلگیر و تنها قامتش ز غصه تا شد
آره عاشق شده بود دل
وای چه غافل شده بود دل
اکبر درویش . مهرماه سال 1387