یادگاری

 

دروغ هایش را ،

یادگاری نگه داشتم

تا وقتی برگشت ،

خودش شرمنده شود

و ، …

برود !

 

اکبر درویش . بهمن ماه سال 1395

یادگاری

 

جز دروغ هایش چیز دیگری برای من یادگاری نگذاشت اما همین یادگاری برای من بسیار عزیز است چون با این یادگاری اش او را بهتر شناختم و همچنین خودم را .… دروغ هایش را یادگاری نگه می دارم زیرا تنها همین یادگاری است که بین ما دیوار شده است و این دیوار راه برگشت او را بسته است !

 

اگر تمایل دارید و شعرهای مرا دنبال می کنید می توانید مرا در اینستاگرام و توییترو یوتیوب و بلاگرو لینک این و پین ترست و فیسبوک دنبال کنید . و می توانید نظرات و انتقادات خود را در زیر با ما در میان بگذارید . با سپاس

akbar darvish

Recent Posts

سوره ای دیگر

  سوره ای دیگر   .شمس حقیقت ،در کدام سیاه چالهگرفتار شدکه دیگر فصل ها…

1 سال ago

یکنفر باید باشه

  یکنفر باید باشه   یکنفر باید باشه که حرفامو گوش بکنهآتیشی که در درون…

1 سال ago

بهار آمد

  بهار آمد   چشمانت را که باز کردی ، همه جا پر از گل…

1 سال ago

صدای تو

  صدای تو   خدا را صدا زدمصدای تو را شنیدم !!باور نمی کنی ؟گوش…

1 سال ago

شرقی غمگین

  شرقی غمگین   من آن شرقی غمگینی هستمکه هر روز عاشق می شومو هر…

1 سال ago

استفراغ

  استفراغ   ( باز سازی شعر تهوع )چون پیرمرد سیفلیس گرفته ایلنگ لنگان خودش…

1 سال ago