حکایت این روزهای من ! امید دادن به دیگران اما خود ناامید بودن چه داستان غم انگیزی ست حکایت…
راهی جاده های ارتداد از دست نوشته های : ( در سایه ی ارتداد ) گفتم : کسی…
اما هنوز ایستاده ام دردها هر لحظه اوج می گیرند امیدها ، ترانه ی ناامیدی می خوانند اما هنوز…
دست های من هنوز اگر حتی یک نفر نباشد تا دست مرا بگیرد اما دست های من هنوز در…
تکیه به ناکسان مکن ای دل پاره پاره ام دیدن دوست چاره ام دوست پناه و پشت من تکیه…
مگر دست های ما سرور زمین را نخواهیم دید مگر دست های ما در دست هم قرار گیرد و…
کاش این بار که می رقصد خدا رقصید این جهان شکل گرفت باز هم رقصید تا جهان گسترده شد…