ترس از قضاوت نیست اما شهامت نیستاز خود چه ها گویم ای داد شجاعت نیستترس از قضاوت نیست میل حکایت…
تا حالا دلم نلرزید / جز یه بار که چشماتو دیداون دو تا چشمای روشن / منو برد تا شهر…
به من اعنماد کن تو را خوانده ام به من اعتماد کن به بین مانده امکنار توام از ازل تا هنوزابد…
وقتی شب آغاز شد مرگ روز آواز شدزندگی چون خنجر بر تن پرواز شدمن یه هو ترسیدم تو خودم لرزیدمعطش…
تو چشات میخونه داری ساغر و پیمونه داریتو به زنجیر حریمت مثه من دیوونه داریتو لبات رنگ شرابه بوسه هات…
از نقطه تا به خط شعری از سال های خیلی دور ..از 20 سالگی (سال 1354) ...آن زمانی که برای بیان…
بوسیدن لبهایت آغاز سفر باشددر معراج این بوسه عشقی در گذر باشدمن با بوسه ی لب هام ناگفتنی را می…