از : همینجوری هابه بین چشمات سقلمه می زنه هییه من می گه بنوش از جام من میهمینجوری آخه مست…
آواز مرا بشنومن نیست دگر جز تومن مرده است دیریتا زنده شود از نوای تو همه تو ای تومن نیست…
به بین سیبی که تو چیدی چه ها کردمرا از روضه ی رضوان جدا کرداگر چه لذت هستی به من…
حرفی از آن هزار حرف کاندر عبارت آمدافسوس فقط دریغ بود که در حکایت آمدحکایت من و عشق آخر که…
خوش به حالت آدم که ز خود بگریختیره و رسم انسان تو به دوری ریختیکاری شایان کردی لایق تحسین استبا…
خوش به حالت آدم دیگه انسان نیستیچون من دل غمگین خسته از جان نیستیخوش به حالت آری که چو حیوان…