شعر

روشنک…

( شعر اول از مجموعه شعر واره ای برای روشنک ) :روشنکروشنکتاریک استخورشید اسیر ابرهاستاما روشنی می آیدیک روز ...…

12 سال ago

گره از کار خلایق مگشایی , ؟

گره از کار خلایق مگشایی , ؟همچو باری بر دوش خلایق مشوگر تو را نیست سر شوریده باختنپای بگیر از…

12 سال ago

در آغاز کلمه بود

در آغاز , "کلمه" بود (1)کلمه , در گفتن بود (2)کلمه , خود نبض گفتن بود (3)کلمه , برای شنودن…

12 سال ago

در را به روی من بسته ای

در را به روی من بسته ایو خود گوشه ای نشسته ایو آب را نماشا ,که من را می بردبا…

12 سال ago

( رنج های طاعونی 2 )

پدرم ,نطفه ی طاعون را کاشتمادرم ,اسم مرا ,طاعون گذاشتسر نوشت ,نقش مرا ,در تب طاعون کاشت .طاعون آمد...( رنج…

12 سال ago

تو نیستی !!

فراموش کرده ام که تو نیستیتو هیچگاه نبوده ایو من با رویای تو زندگی می کرده ام...دریا را...دریا را ,آن…

12 سال ago

و ما مردم بیمار

آه ای روزهای طاعونی ,یادتان بخیرکه بعد از طاعون ,بیماری ی مرموزی بر جهان ما حاکم شدکه اگر طاعون با…

12 سال ago

اگر دریا بودم

اگر دریا بودمهیچ تشنه ای ,در هیچ کجای زمین ,تشنه مردن را تجربه نمی کرد .

12 سال ago

این روزها

این روز ها ,بیشتر از آن که ,من شعر بنویسم ,شعر مرا می نویسد .این روزها ,همه چیز ابری ستهمه…

12 سال ago

به من اعتماد کن

به من اعنماد کن تو را خوانده ام به من اعتماد کن به بین مانده امکنار توام از ازل تا هنوزابد…

12 سال ago