من در پیله ی چشم های تو ,به کرم های کوچکی ,می اندیشمکه یک روز ,پروانه شدند .باغ را ...بهار…
من ,در کوچه های کودکی ,گمشده ام ...هنوزهم ,آغوش مادر می خواهمو دست نوازشگر پدرکسی را برای دوست داشتنو همصدایی…
در بگشایید شتابانباشد که از مزامیر قلب خویشفرا گویم تانبشارتی ...به من صعود کنای نخستین وسوسه در منای آغازین کسیکه…
با یاد فروغ آن کیستکه روی واژه های من ,گام بر می داردو تحریک می کنداندام های حسی ی مرابا آهی…
به نماز می ایستم به نماز می ایستم رو به قامت تو چشم های زیبای تو , مهر نماز…
روی باد راه می روم اما هنوز روی باد راه می روم با این که سخت چسبیده ام…