رفیق ولادیمیر رفیق ولادیمیر ، خواب هایت چه تلخ تعبیر شد و ، سقوط لنینگراد ... بورژوازی بی رحمانه…
اسم این را زندگی گذاشته ایم نفس می کشیم هر چند سخت و دشوار ما نفس می کشیم یا…
و زندگی می کنیم خوب !؟ خوابی ست که سال هاست ندیده ام اما زنده ایم و زندگی می…
چه درمان دهشت آوری چه درمان دهشت آوری درد می کند سرمان جلادانی می سازیم تا آن را ،…
نبودن را تجربه می کنیم شک می کنم تو نیستی آن چنان که من نیستم با سایه های تنها…
عادت کرده ایم عادت کرده ایم به برده شدن در ساختن ارباب های تازه هر روز ، حیلتی تازه…
این گونه بود محکوم شدیم گاز گرفتیم دست هایی که برکت می بخشید روزگار ما را این گونه بود…
تا تو بیایی بزرگ نشدم کوچک ماندم کوچک کوچک تا تو بیایی و در آغوش تو بزرگ شوم ای…