چه روز و روزگاری !! هوای شهر ما تاریک و سرد است و رنگ چهره هامون زرد زرد است خداوندا…
ابرهای دلتنگی ابرهای دلتنگی ، چه بی رحمانه بر فراز شهر خانه کرده اند اکبر درویش . خرداد 1400…
برخیز و کاری کن ! خروس نیست که می خواند صدای جغد می آید اما به انتظار صبح منشین برخیز…
سلام ای میلاد سلام ای روز میلاد که چه کنم ها و چه نکنم ها را در این دنیا به…
همیشه میان دو هیچ 4 بیست و دومین : مقصد دور است دست نایافتنی!؟ اما امیدوار باش اکنون…
بستری کنید ذهن مرا ! بستری کنید در تیمارستان ذهن مرا که هرشب ، خواب آزادی می بیند…
جهان را عاشق کنید عشق عشق عشق مفهوم آزادی معنای عدالت سایه ی صلح جهان را عاشق کنید…
دیکتاتور خندید دیکتاتور خندید و من دریافتم که صلح ، از جهان پر کشیده است ! اکبر درویش…