اکنون تو مرا پیدا کن جستجو کردم بسیار ... بسیار ... اما ، تو را نیافتم اکنون تو مرا…
چه تاریخ اندوهباری دارد یک روز در صف انقلاب یک روز در صف نان یک روز زنده باد یک…
بی هوده می خواستیم پرواز کند آزادی ، پرنده ای بود که پر و بالش را بسته بودند بی…
اما چه سود ؟ سال ها برای آزادی جنگیدیم انقلاب کردیم خون دادیم اما چه سود اکنون به دنبال…
شاعران فیلسوف نیست آن کسی که در حریم شعر به اعتکاف نشسته است شاعر است و شاعران ، مسیح…
عشق را معنایی تازه می بخشم یوسفانه مرا جوان کن عشق را معنایی تازه می بخشم ! اکبر…
مبعوث می شوم در این غار تنهایی با بوسه ای مرا بخوان مبعوث می شوم ! اکبر درویش…
عیسی نیستم اما عیسی نیستم تا در شام آخر جسم خود را نان و خون خود را ، شراب…
ما را چه شده است ؟ چقدر راحت به هم دروغ می گوییم یکدیگر را فریب می دهیم و…
خشت اول را خشت اول را انگار کج نهاده اند که این دیوار روزگار ما همینطور کج و معوج…